شهید هادی جعفری

بسیار مهربان و شوخ‌طبع بود و تا جایی که در توان داشت به دیگران کمک می‌کرد،زمانی که در منزل بود کارهای خانه

شهیدی که دعوتنامه را از حضرت عباس(ع) گرفت

گفتم هنوز که فراخوان ندادند، هر وقت اعلام کردند، آنوقت برو، اما در جوابم مثالی زد که دیگر چیزی نگفتم،

سقای کربلا

خانه مان روضه امام حسین (ع) بود...مصطفی آن زمان 4 سال داشت. اواخر روضه نزدیک اذان ظهر بود که صدای ترمز شدیدی از خیابان آمد...

شهید مهدی باکری

🔸این عکس‌ها متعلق به مهندس شهید مهدی باکری هست. عکس سمت چپ

شهید هادی باغبانی

شجاعت

از حضورش در سوریه فقط من خبر داشتم .همسرش فکر می کرد

شهید مصطفی صدرزاده

سید ابراهیم

چایی معطر 

یه روز مرخصی خورده بودیم. 
من وسایل سید و جمع کردم تا فرودگاه برسونمش. 

شهید رسول خلیلی

خاطره ای از زبان شهید

برای رفع خستگی و فرار از گرما گوشه ای زیر آفتاب گیر مغازه ها نشستیم

شهید مجید قربانخانی

شهید مجید قربانخانی

تا پیش از سفر کربلا خیلی پسر شری بود، همیشه چاقو در جیبش بود، خالکوبی هم داشت. 

شهید علیرضا بریری

دیدن حضرت زینب (س) 

 ما در منطقه خان طومان مستقر بودیم و تازه با این بزرگوار آشنا شده بودم. که درست چند روز بعد دشمن به ما حمله کرد

حاج قاسم

تواضع سردار دلها

زمانی که در جنوب شرق ماموریت داشتیم شب به یک پاسگاه ژاندارمری که روستا بود رفتیم و قرار بود صبح برای شناسایی حرکت کنیم.