خاطره ای از شهید علیرضا نوری

ارادت به پدر و مادر

علیرضا محبت و ارادت بی نظیری به پدرو مادرش داشت.
ما هفته ای دو تا سه بار پدرو مادرش را زیارت میکردیم.
ولی هربار که با پدرو مادرش روبرو میشد گویا یکسال هست که اونها رو ندیده.
پدرشو در آغوش میکشید و سرو روی پدر رو بوسه باران میکرد.
دست پدر رو میبوسید و بغض به گلو با پدرش حال و احوال پرسی میکرد.
بعد از اون میرفت توی آشپزخونه سراغ مادرش..دست و روی مادر رو میبوسید و از آغوش مادرش دل نمیکند..
دست مادرو میگرفت و کنار خود مینشاند.
وقتی که پدر مینشست کف پاهای پدر رو بوسه باران میکرد.

دوسال بعد از ازدواجمون اولین باری که تلفنی بهش خبر دادن که مادر بخاطر بالارفتن فشار در بیمارستان بستریه خیلی حالش بد شد.فشارش افتادو نتونست روی پاهاش بند بشه.آب قند بهش دادم.ازش خواستم که خودشو کنترل کنه.نباید اینقدر بیتابی کنه.ولی گفت من تحمل مریضی مادرمو ندارم.نمیتونم طافت بیارم که حتی یک سرفه بکنه.و بعد فورا خودش رو پیش مادرش رسوند.
محبتش به پدرو مادر از نوع خدایی و آسمونی بود.

-به مناسبت روز پدر-