نام کتاب: داستان سیستان

ناشر: انتشارات قدیانی

بخشی از کتاب:

رفتیم خدمت اقا و همین جور که مشغول کار بودند،قرار شد که عکس بگیریم.داشتند چیزی میخواندند.چند تو عکس گرفتم،اما راضی نشدم.عاقبت دل را به دریا زدم و گفتم،آقا!این عکس هایی که ما از شما گرفتیم،همه اش اشداء علی الکفار میشود،برای مصرف داخلی اجازه بدهید یک عکس رحماء بینهم هم بیاندازیم!آقا سر بلند کردند و خندیدند و ما هم این عکس را انداختیم!